سلموني
امروز صبح وقتي از خواب پا شدي نگاهي به موهات كردم ديدم خيلي بد تو هم گره خوردن تصميم گرفتم ببرم موهاتو كوتاه كنم ولي بازم دو دل بودم اخه خيلي موي بلند به تو مياد خلاصه لباس هاتو پوشيدمو لوازم كوتاهي موهاتم گذاشتم تو كيفم گفتم حالا تا بيرون ميريم اگه دلم گذاشت ميبرمت سلموني زديم بيرون همينطور كه در حال قدم زدن بوديم به مقابل در ارايشگاه رسيديم ديدم خلوته از فرصت استفاده كردم و پسري رو بردم سلمونييييييييييييييييييييي ولي اين دفعه موهاتو مدل دار كوتاه كردم اين بار كمتر از قبل گريه كردي داري كم كم مردي ميشي افرين بهادرم اينم يك پسر دسته گل ماماني راستي بهادر از اين خونه چادري كه براي تولدت گرفتيم خيلي خوشت مياد و با...
نویسنده :
سپیده
16:23